Thursday, September 27, 2007

گوگل 9 ساله و داده های پنهان


سالانه در سراسر جهان چندین هزار پژوهش علمی در سطوح مختلف انجام می شه ولی تنها اون تعدادی که نتیجه ی مثبت دارن منتشر می شن و به دید عموم می رسن. پس این وسط به سر اون همه پژوهشی که به نتایج مطلوب نمی رسن چی میاد؟ تمام داده های این پژوهش ها توی بایگانی آزمایشگاه ها و سازمان های پژوهشی برای همیشه خاک می خورن. حاصل این رویه اینه که داده هایی که ممکنه برای پژوهش های دیگه کاملا حیاتی و مشکل گشا باشن کنار گذاشته میشن بدون اینکه کسی بهشون دسترسی داشته باشه یا حتی از وجودشون مطلع باشه. به این جور داده ها در اصطلاح "داده های تاریک" یا "داده های پنهان "می گن.
یه عده از دانشمندها معتقدن که باید این داده ها منتشر بشن ولی مشکلات زیادی بر سر راه این ایده هست. یکی از بزرگ ترین مشکلات جمع آوری ، استاندارد سازی و ذخیره ی این داده هاست. داده هایی که نه تنها در فرمت های متفاوت و با استاندارد های مختلف به دست اومدن بلکه اکثرا بسیار حجیم هستن. به طور مثال داده های یک پژوهش ساده در مورد مطالعه ی رفتار کوازارها گاهی چندین تترابایت حجم دارن. منابعی که هم به فضای کافی برای ذخیره و هم به امکانات بررسی و آنالیز تمام داده ها دسترسی داشته باشن بسیار محدودن.
گوگل در نهمین سال فعالیتش به همراه چند سازمان پژوهشی دیگه، امکان ذخیره و اشتراک داده های حجیم و غول آسا رو به صورت مجانی فراهم کرده. گوگل اعلام کرده که هنوز این داده ها قابل جستجو نخواهند بود ولی شاید با تصویب قانون جدید این امکان در آینده فراهم بشه. اگه علاقه دارین بیشتر در مورد این پروژه ی گوگل بدونین
اینجا رو کلیک کنید.


من که خیلی با شنیدن این خبر خوشحال شدم. به نظر من این پروژه راه پیشرفت های علمی به خصوص در زمینه های زیست شناسی - که منابع تحققیقی محدودی دارن_ رو بیشتر باز می کنه.

Monday, September 24, 2007

My best friend died in an avalanche

خسته ام و خواب آلود.
مرد سیاه پوش رویاهایم با دستانی بزرگ تر از دیوارهای اتاق، بازوهایم را می گیرد. دستی از میان تاریکی، و سرنگی در دست. خودم را رها می سازم تا از تزریق بگریزم. سوزن در گردنم فرو می رود و این بار مرد سیاه پوش با دستانش گلویم را می فشارد.
سبز همچون بال پروانه های استوایی در زیر نور آفتاب، همه چیز می درخشد و پروانه های زرد و نارنجی مرا در بر می گیرند. می خواهم پرواز کنم ولی دستان مرد سیاه پوش پاهایم را گرفته اند.
درون باغی دریایی شناورم. ماهی های زرد و نارنجی احاطه ام کرده اند و همه چیز سبز و درخشان است، همچون طوق گلوی کبوتران در زیر نور آفتاب. به زیر آب فرو می روم. می خواهم نفس بکشم ولی دستان مرد سیاه پوش صورتم را پوشانده است.
فریاد می کشم و از خواب بیدار می شوم. بهمن فرو ریخته است و تو دیگر نیستی! فریاد من کسی را بیدار نخواهد کرد. دستهایم را بر روی چشمانم می گذارم. قرص ها را می بلعم و دوباره به خواب می روم، در حالی که به خود می گویم: فریاد نزن، فریاد نزن...

Tuesday, September 18, 2007

بهترین پست وبلاگمون

روز دوشنبه که به وبلاگ زیرمتن سر زدم به مطلب "بهترین پست وبلاگمون " برخوردم. از قرار هر وبلاگی باید بهترین پست وبلاگشو معرفی کنه و وبلاگ های دیگه رو هم به این کار دعوت کنه. از زیرمتن ( محمد جان) بسیار ممنون که من رو هم دعوت کرده ولی واقعا کار سختیه ! ... وبلاگ من تا الان 48 تا پست بیشتر نداره و تازه از این 48 تا تعداد محدودیشون اریجینال هستن.

به هر حال هم به خاطر لطف محمد جان و هم به خاطر ادامه ی این بازی ، یکی از مطلب هامو انتخاب کردم : ترس و لرز2

و اما می رسیم به قسمت خوب بازی و اونم دعوت از وبلاگ های دیگه ست. داستان کوتاه که از طرف محمد جان دعوت شده، الان 5 تا وبلاگ توی ذهنم هست که دعوت کنم ولی نمی دونم اجازه دارم 5 تا رو دعوت کنم یا نه؟! زیرمتن 3 تا وبلاگ رو دعوت کرده، پس من هم واسه این که در این ماه "مبارک" روزه شک دار نگیرم 3 تا وبلاگ رو به بازی دعوت می کنم: عرض حال (رضا)، پیمان شکن (علی دهقانیان)، روزنوشت (علی فتح اللهی). باشد که این دوستان هم به دعوت ادامه بدن تا بازی هم ادامه پیدا کنه.

Wednesday, September 12, 2007

Rescue Dawn

یادتونه گفتم گزارش فیلم هرتزوگ رو می نویسم. راستش کمی طول کشید نوشتن گزارش. یکی از دلایلش این بود که می خواستم قبل از اون مستندی رو که هرتزوگ در سال 97 درباره ی قهرمان این فیلم ساخته ببینم.
فیلم جدید هرتزوگ با عنوان "صبح رهایی" در مورد یکی از قهرمان های جنگ ویتنامه. البته خیلی ها به این که رزمنده های جنگ ویتنام رو قهرمان بدونند اعتراض دارند ... که بماند برای بحثی دیگر. "دیتر دِنگلر" یک آلمانیست که در سن 18 سالگی و به شوق خلبان شدن به آمریکا سفر می کنه. (در اون زمان آلمان پس از جنگ هنوز نیروی هوایی نداشت.) بعد از چند سال تحصیل در دانشگاه و خدمت در نیروهای مسلح، زمان خلبان شدن برای دیتر فرا میرسه ولی درست در همون زمان، جنگ ویتنام شروع میشه. دیتر به جنگ فرستاده میشه و بعد ازچند مأموریت، هواپیماش مورد حمله قرار می گیره و در خاک ویتنام سقوط می کنه. داستان فیلم به اون فصل از زندگی دیتر می پردازه که در اون دیتر توسط ویتکونگ ها دستگیر و زندانی و پس از تلاش های بسیار موفق به فرار میشه. ولی فرار دیتر تازه شروع دردسرهای فجیعیه که در راه فرارش و در جنگلهای ویتنام باهاشون روبرو میشه.
فیلم به نظر من خوش ساخت و فوق العاده ست. کریستین بِیل در نقش دیتر واقعا محشر ظاهر شده و کاملا تونسته شخصیت دیتر و مصایبش رو به خوبی به تصویر بکشه. هرتزوگ در سال 97 یک مستند با نام "دیتر کوچک می خواهد پرواز کند " از زندگی دیتر دنگلر ساخته که بعد از دیدن فیلم "صبح رهایی" اون رو هم دیدم. مستند جالبیه و باعث میشه آدم بیشتر با این شخصیت آشنا بشه. من به شما توصیه می کنم هر دو فیلم رو در صورت امکان ببینید.