Tuesday, March 27, 2007
You're ready to take the hit
Imagine your coach is yelling : "left guard up, left guard up!"
You are still a little lost : he is right handed, has a good right hook; But his left is not that good. you know it. They drilled this into your brain before the match and you've experienced it through the first two rounds. Vision, yes your vision is blurry; you must have gotten a big bruise around your eye. Bleeding? ah for sure! Still trying to focus and cover your face. Left guard god damn it, left guard up!
You're not thinking about your strategies anymore! you want to go home, have a cup of coffee and sleep for the rest of the day!
What if you die in this match. your ribs are broken, you can feel it! and before you get to the point to realise what's left and what's right, you're facing the ring's floor and all you can see is dancing ladies in red, showing off their talent on the white stage!
Posted by Forough at 7:44 PM 2 comments
نگاهی تازه به انار
Posted by Forough at 7:13 PM 2 comments
Tuesday, March 20, 2007
سال نو مبارک
پانوشت: این عکس رو شاهین عدالتی توی سایتش گذاشته.
Posted by Forough at 5:48 PM 5 comments
Saturday, March 17, 2007
گذشته و 111
Posted by Forough at 3:33 PM 3 comments
Thursday, March 15, 2007
در جستجوی گذشته
مارسل پروست در اثر معروفش ،"در جستجوی زمان از دست رفته"، به بررسی و یادآوری گذشته ی از دست رفته پرداخته. در جایی از کتاب به باوری جالب در مورد گذشتگان و خاطرات اشاره می کنه که فکر کنم خوندنش خالی از لطف نباشه:
"من این باور سلتی را بسیار منطقی می دانم که گویا ارواح درگذشتگان ما در وجود پست تری ، جانوری، گیاهی، جمادی زندانی اند، و در واقع آنها را از دست داده ایم تا این که روزی از روزها - که برای خیلی ها هیچگاه فرا نخواهد رسید- از کنار درختی که زندان آنهاست می گذریم یا چیزی که آنها را در خود دارد به دستمان می افتد. ارواح به جنب و جوش می افتند، ما را صدا می زنند، و همین که آنها را می شناسیم طلسمشان شکسته می شود، آزادشان کرده ایم و بر مرگ چیره شده اند و بر می گردند و با ما زندگی می کنند.
گذشته ی ما هم چنین است. بیهوده است اگر بکوشیم آن را بیاد بیاوریم، همه ی کوشش هوش ما عبث است. گذشته در جایی در بیرون از قلمرو و دسترس هوش، در چیزی مادی ( در حسی که ممکن است این چیز مادی به ما القا کند) که از آن خبر نداریم، پنهان است. بسته به تصادف است که پیش از مردن به این چیز بر بخوریم یا نه."
Posted by Forough at 9:20 PM 0 comments
Walking Across The Atlantic
Soon I am walking across the Atlantic thinking about Spain, checking for whales, waterspouts.
I feel the water holding up my shifting weight.
Tonight I will sleep on its rocking surface. But for now I try to imagine what this must look like to the fish below, the bottoms of my feet appearing, disappearing.
walking across the... |
Hosted by eSnips |
Posted by Forough at 6:31 AM 1 comments
کمي تا حدودي اولين نوشته
این نوشته، اولین نوشته ی من در خواب و خیاله. البته اکثر دوستان می دونن که من تا حالا نوشته ها، عکس ها و همه ی مطالب مورد علاقه ام رو توی سایت مالتی پلای نگه می داشتم. قابل توجه عزیزانی مثل ناصر هم باشه که اصرار روزافزونشون در عضویت من در بلاگر مشوق اصلی من در این کار بود. البته راستش بیشتر کنجکاو بودم بدونم که بلاگر واقعا چقدر برتر از مالتی پلای عمل میکنه؟! به هر حال این شد که اومدم به اینجا یه سری بزنم. از آینده ی دور هنوز خبری ندارم ولی در آینده ی نزدیک سعی می کنم که پست های بدردبخور و از فیلتر گذشته ی اون یکی سایت رو اینجا هم بگذارم ولی هنوز خیال ندارم به طور کل اسباب کشی کنم. پیشاپیش هم از هرگونه مسیُولیت معنوی و غیرمعنوی در قبال مطالبی که اینجا پست می کنم شونه خالی میکنم. اگه کسی دنبال شر می گرده میتونه توی اون یکی سایت پیداش کنه!
Posted by Forough at 2:49 AM 4 comments