Sunday, May 18, 2008

معرفی کتاب: اِستنلی پارک

من این کتاب رو توی لیست کتاب های پرفروش کانادا پیدا کردم. همیشه دلم می خواست که با ادبیات روز کانادا بیشتر آشنا بشم و وقتی نقد های مربوط به این کتاب رو خوندم به نظرم جالب اومد. کتاب رو تازه تموم کردم و واقعا از خوندنش لذت بردم. اول که کتاب رو شروع کردم یه جور حس دوگانه ای نسبت بهش داشتم. شاید به این خاطر که بار اول بود که یک کتاب ادبی رو به زبان انگلیسی می خوندم ولی بعد از خوندن یک فصل حسابی ازش خوشم اومد. به هر حال امیدوارم این کتاب توی ایران هم ترجمه بشه و شما هم فرصت خوندنش رو پیدا کنید یا این که اگر دوست داشتین به زبان انگلیسی بخونینش. نثر توصیفی کتاب واقعا دوست داشتنی و دقیقه و یک جور ظرافت خاص توی پردازش حال و هوای داستان وجود داره که من رو خیلی به خودش جذب کرد. گاهی اوقات اونقدر یک مکان یا یک غذا به خوبی تصویر شده بود که من حس می کردم که می تونم دمای محیط یا طعم غذا رو حس کنم و تمام اینها به قدری با ظرافت انجام شده که به هیچ عنوان نمیشه ردی از توصیف مستقیم توشون پیدا کرد. انگار که نویسنده ذهن رو به یه مسیر هدایت می کنه و بعدش رهات می کنه تا خودت به کشف و مکاشفه بپردازی. این سبک من رو تا حدودی به یاد سبک نوشتاری پروست در کتاب "در جستجوی زمان از دست رفته" می اندازه. همه ی اینها به کنار، داستان کتاب هم خیلی جذابه.

داستان در مورد یک آشپز به نام "جرمی" که توی ونکوور زندگی می کنه و رستورانی به نام "پنجه ی میمون" داره که به خاطر غذاهای محلی معروفه ولی از لحاظ مالی وضعیت شکننده ای داره. پدرِ "جرمی" یک انسان شناس و جامعه شناسه که برای درک بهتر شرایط بی خانمان ها، تصمیم میگیره که توی "استنلی پارک" در کنار بی خانمان ها و مثل اونها زندگی کنه. "استنلی پارک" ، پارک جنگلی ای که نه تنها پناهگاه بی خانمان ها و منبعی برای پرنده های محلی ای یه که "جرمی" توی رستورانش استفاده می کنه، بلکه محل وقوع یک قتل مرموزه که سال ها قبل اتفاق افتاده و هنوز کسی قاتل رو پیدا نکرده. حادثه ای که با وجودی که سالیان قبل اتفاق افتاده، هنوز هم نقش مؤثری در زندگی افراد ساکن پارک و روابطشون بازی می کنه...

2 comments:

علی فتح‌اللهی said...

هوس انگیزه! امیدوارم یه روز بتونم بخونمش

Anonymous said...

كتاب جذابي به نظر مياد. جدا از موضوع جالبي كه داره، من هم از اين جور توصيف ها و فضا سازي هاي ظريف توي داستان خوشم مياد
بايد بگم با اينكه زياد هم برام دور از ذهن نيست با اين حال هنوز هم خوندن يه كتاب داستان يا رمان به يه زبان ديگه به نظرم يه جورايي جالب و عجيب مياد. اينكه بتوني تمام ظرافت هاي ادبي يه زبان ديگه رو حس كني.