Saturday, March 17, 2007

گذشته و 111

هر وقت نزدیک سال نو می شه من بی اختیار به یاد گذشته ها می افتم. یادمه هر سال ، نزدیک عید که موقع خونه تکونی بود، من دو روز کامل رو مشغول تمیز کردن اتاقم بودم. نه این که اتاقم خیلی بزرگ باشه یا این که خیلی وسواسی باشم ولی هر دفعه با دیدن یه کاغذ یا چیزایی از این قبیل برمی گشتم به گذشته و ... بیشتر مواقع خورده کاغذایی رو که روشون واسه یادآوری چیزی نوشته بودم، گوشه و کنار اتاق پیدا می کردم. هنوز که هنوزه یکی دوتاشونو دارم. روی یکیش تاریخ تولد یکی از دوستامو نوشتم که الان دیگه اصلا ازش خبری ندارم، روی دومی هم نوشتم 111 و دورش خط کشیدم! قضیه مال حدودا 10سال پیشه. حدس زدم که 111 باید شماره ی صفحه یا مسأله یی چیزی باشه. می خواستم دور بندازمش ولی از رنگ خودکاری که باهاش نوشته بودم خوشم اومد، خودکار بنفش فسفری که مال من نبود! به هر حال کاغذ رو نگهش داشتم ولی عدد 111 همیشه تو ذهنم موند. هر وقت که کتاب می خونم تا به صفحه ی 111 می رسم دوباره یاد تکه کاغذم می افتم. حتی به طور ناخودآگاه مطالب درسی صفحه ی 111 هر کتابی بهتر یادم می مونه. چند روز پیش داشتم کاغذای پراکنده و جزوه هامو مرتب می کردم، یه نگاهی هم به یادداشت های کوتاهی که در مورد ایده های داستان نویسیمه انداختم. بعضی هاشون روی کاغذ ، بعضی هاشون هم توی کامپیوتر. یکی از تکه کاغذهام همونیه که عکسشو گذاشتم. جالبه که الان دیگه چیزی از اون ایده ی اولیه یادم نیست ولی با خودم گفتم که حتما باید یه مطلب در مورد این موضوع و 111 بنویسم.

3 comments:

Naser said...

واسه ي همينه که من معمولا از ور رفتن با اين کاغذپاره ها اونقدر اجتناب مي کنم که گندش دربياد.
راستي 111 به حسابي عدد ابجد اعلي و عليا هستش که هر دو به يک معني هستند و فقط توي مذکر و مونث بودن با هم فرق دارند.
يکي از چيزهايي که به طرز جنون آميزي مدتها توي جيبم و پشت کارت شناساييم دارم يه تيکه فيلم نگاتيو سوخته ي عکسه.

Anonymous said...

مطلب قشنگي بود. مخصوصا واسه ي من که خودت مي دوني در اين باره دست کمي از تو ندارم. اين مطلبت براي من خيلي خاطره انگيزه. من رو به ياد اون چمدون قديميم مي ندازه. مي دوني که کدوم رو مي گم. همون که پر از يادگاريهام و اين جور کاغذهاست. احساست درباره ي 111 و تاثيري که روت مي ذاره جالبه

parissa said...

سلام خونه نو مبارک!
اینجا چقدر قشنگ و شاده