خونه های بزرگ
یه دوستی دارم که عاشق خونه های بزرگ و مجلل تورنتوست. یه منطقه ای توی تورنتو هست که پره از این خونه های بزرگ اشرافی با باغ های بزرگی که هر کدوم از خونه ها رو احاطه کرده. یکی از سرگرمی های دوستم اینه که هر از چندوقت با ماشین بره و یه دوری توی این منطقه بزنه، خونه ها رو ببینه، آه بکشه و حدس بزنه که چه جور آدمایی توی همچین خونه هایی زندگی میکنن و درآمدشون چقدره و برگرده خونه.
چند وقت پیش که یه سری به این منطقه می زده لاستیک ماشینش پنچر میشه، از اونجایی که بلد نیست لاستیک ماشین رو عوض کنه زنگ می زنه به کمپانی که بیان براش لاستیک رو عوض کنن. توی مدتی که منتظر بوده، یه ماشین از کنارش رد می شه و دوستم یکی از همکاراش رو توی ماشین میبینه. طرف پیاده می شه و باهاش گپ می زنه. از قرار اومده بوده خونه ی دوست دخترش. دوستم قبلا راجع به بیکلاسی و زشتی این دختره خیلی قصه ها برام گفته بود. خلاصه بگم که این ماجرا رو وقتی می خواست برام تعریف کنه این طوری شروع کرد که : "راستی تازگی دقت که کردم دیدم خونه های اون منطقه همچین مالی هم نیستن" وقتی تعجب من رو دید گفت : "جدا می گم. به نظر بزرگ میان ولی نه چندان که فکر کنی. حالا یه روز خودت میبینی."
چند وقت پیش که یه سری به این منطقه می زده لاستیک ماشینش پنچر میشه، از اونجایی که بلد نیست لاستیک ماشین رو عوض کنه زنگ می زنه به کمپانی که بیان براش لاستیک رو عوض کنن. توی مدتی که منتظر بوده، یه ماشین از کنارش رد می شه و دوستم یکی از همکاراش رو توی ماشین میبینه. طرف پیاده می شه و باهاش گپ می زنه. از قرار اومده بوده خونه ی دوست دخترش. دوستم قبلا راجع به بیکلاسی و زشتی این دختره خیلی قصه ها برام گفته بود. خلاصه بگم که این ماجرا رو وقتی می خواست برام تعریف کنه این طوری شروع کرد که : "راستی تازگی دقت که کردم دیدم خونه های اون منطقه همچین مالی هم نیستن" وقتی تعجب من رو دید گفت : "جدا می گم. به نظر بزرگ میان ولی نه چندان که فکر کنی. حالا یه روز خودت میبینی."